01 Azoon by TARDAST published on 2020-10-21T18:58:32Z شوق سحر، اعتقاد به هرچی نبود بستیم چشم هارو باز کردیم پیِ روز جدید زیر گنبدِ نیلی و چشم کبود من راه رفتم، سرپا خوشحال یه غروب دیگست تو قلب فکرم یه دل دارم هنو قدّ دریاست روزای رفتمو نمیشمارم یه طفل ام میونِ گرگا تو شهر هنو چشَم به در؟ آقاجون تافتونِ تازه تو دست پله به پله، نفس به نفس خالص بدونه شیله پرواز کردش رفت از تو پیله، به دیاره باقی و خالی ا دنیای زشتی که ساختیم من عبور کردم از خودم خواستم، خودم دیدم خودم کردم. جنگ شد جنگیدن ام شد ترانه شم اونا رقصیدن ام من بیخود ا خودم ناخود شدم تو جداله با خودی ناکوت شدم، از مذهب باورا برگشت و هرچی بیشتر فهمیدم آروم شدم؟ نه ترسی نموند، توی قدمام نبض امو حس کردم، دیگه مرزی نبود ، توی شوک هر دم نوای اذون هی گیج ام کرد هی دیدم من .. دنیا قشنگه نه آدمای توش بی رحمن چرخست خب منم میچرخم همین بساط باشه تابی ندارم هیچ چراغ روشن و رنگی ندارم پ میرم من تاکه نشه راحت منو گیجم کرد ولی رفتم هرسری برگشتم بهش و پروندم شدش از دستم ولو سال به سال هنوزم پی سال خوب تر ؟ یاد گرفتم که سربالا باشم حتی توی دل دشمن من یه بچه بودم اونا کودکیمو کشتن این شد آغازه من تو یه دنیای وارونه تر دیدم اوضاش داغونه شهر شدم همش آلوده تر و چقدر دوس داشتم بارون بشم ببارَ م باز رو سطر به سطرا کاغذ و جوهر و فکره فردا اینا سهم من شد.. باش آروم بشم بتو برگردم بشی سهم من باز؟ بودم عاشق خودم حالا چی موند ازم که باور کنم؟ جویندم پی جریانم میجنگم طغیان ام من میرم جلو تا رویا شم اگه بازندم پی جبران ام بذر خشک اما چه پنهون ا تو ، تو خیالَ م نهالی پٌربارَ م یه رو تر میشه خاک و اٌمیدِ اون روز .. هر روز میکنه خوشحالم هنوزم شیفته ی تکرارَ م ام صاحب خونه ی وجدانَ مَم نه سکوتی نیست تا از دنیا نرم میجنگم حدّی نداره من اون بی کشورم که مرزی نداره خوشه تکرار شم توم گوشم کن شاید از عمد بود اگه گفتن نقشِ ما نفعی نداره از حساب و حق دیگه حرفی نباشه شد گوشم پٌر، جیبای خالیمم انگیزَم واسه رشدم شد مث غروبای جیحون صدای اذان میاد من با خودم تنهام یکی صحبت میکنه به لکنت میفتم غصّم میخوره میگه ازین و ازون تا ترسم ببٌره تا بفهمم اون منه بریده از همه بگو چم و خمّه این مسیره مسخره کجاعه آخرش بگو بمون با من بگو بمون با من این خیالِ نپّره گفتش برام ازون ایمانی که شد له زیره پا گفتش برام ازون سفره ی خالیه کودک کار گفتش برام ازون شباکه بی صدا بردن به اسم روحانیت به معضل کشید باعث شد ماها گسترده شیم تا امیدی بشیم تو فصل مروا صدای تو ام تو صدا من باش سرمام میگذره مثل هرسال تغییر میکنیم دائم مسیره پیشرفت جولومون بازه، فقط گیر کردیم تو یه چارچوب یه ذهن تازه که هنوزم خامه؟ پٌر زِ هراسه شهر پٌره چالش و چاله زیاده ولی راه بیا با من هنو پاهامون هست اگه بالهامون بستن و زنجیر شدش به مٌچامون وصل نرو بمون با من بزا اندیشه رو نشه بکنن حبس نرو بمون با من بشه از ریشه دلهارو بگیریم پس تو تو آسمونا جاته بشو همسفر تغییر و من منطق بزا بشکنه تورامون هرچی سدّه نژاد و بریزیم دور نویدِ تغییر بدیم برا صده ی جدید دوباره ا نو پٌر تر ما تشکیل بشیم. یه من و تو عِ تازه که نمیره بیراهه اگه سلاح و گاردا توی کوچه ها زیاده ولی منوتو عِ تازه دیگه نمیشه بخوابه Genre Farsi Grime / Electronic