یاد آر - محمد معتمدی by Zahra Shariati published on 2016-02-04T19:51:27Z ?یادآر ز شمعِ مرده یادآر ? ای مرغِ سحر! چو این شبِ تار بگذاشت ز سر، سیاهکاری وز نفحهی روحبخشِ اسحار رفت از سرِ خفتگان، خماری بگشود گره ز زلفِ زرتار محبوبهی نیلگونْ عماری یزدان بهکمال شد پدیدار و اهریمنِ زشتخو، حصاری یادآر ز شمعِ مرده! یادآر! ای مونسِ یوسف اندر این بند! تعبیرْ عیان چو شد تو را خواب، دلْ پُر ز شعف، لب از شکرخند محسودْ عدو، بهکامْ اصحاب رفتی برِ یار و خویش و پیوند آزادتر از نسیم و مهتاب زان کو همهشام با تو یکچند در آرزوی وصالْ احباب اختربهسحرشمُرده یادآر! چون باغ شود دوباره خرّم ای بلبلِ مستمندِ مسکین! وز سنبل و سوری و سپرغم آفاق، نگارخانهی چین گلْ سرخ و بهرخ، عرق ز شبنم تو داده ز کف زمامِ تمکین، زان نوگلِ پیشرس که در غم ناداده بهنار شوقِ تسکین، ازسردیِدیفسُرده یادآر! ای همرهِ تیهِ پورِعمران بگذشت چو این سنینِ معدود، وآن شاهدِ نغزِ بزمِ عرفان بنمود چو وعدِ خویشْ مشهود، وز مذبحِ زر چو شد به کیوان، هر صبح شمیمِ عنبر و عود، زان کو به گناه قومِ نادان، در حسرتِ روی ارضِ موعود بربادیهجانسپرده یادآر! چون گشت ز نو زمانه، آباد ای کودکِ دورهی طلایی وز طاعتِ بندگان خود شاد بگرفت ز سر، خدا خدایی! نه رسمِ ارم، نه اسمِ شدّاد گل بست زبانِ ژاژخایی زان کس که ز نوکِ تیغِ جلاد مأخوذ به جرمِ حقستایی تسنیمِ وصالْ خورده، یادآر! علیاکبر دهخدا با صدای ایرج گرگین Genre محمد_معتمدی